دوشنبه که برف می بارید کفشی روی برف ها حک می کرد زودتر برگرد! دیروز که آفتاب می بارید دستی روی خاک می نوشت: دیرکرده ای وچند وقت پیش که برگ می بارید یادم نیست چه کسی با تکه های شکسته برگ ها جمله می ساخت: دلنگرانم! وامروزکه باران هم نمی بارد گودال های آب چگونه حک کنندکه نیامده ای! وشایدفرداتگرگ وگردبادونمی دانم بروپشت صفحه نه باران می آیدنه تگرگ مثل فیلم های سینمایی وباخیال راحت بنویس اینجاکسی نمی آید!! تاوقتی دلخوش به باران پشت صحنه ایم بازیگرها هنوز به صف ایستاده اند! صابره سادات موسوی
نوشته شده در جمعه 86/11/12ساعت
10:46 صبح توسط پرنده نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |